جهان را پاس بداريم (3)

پدیدآوراحمد بهشتی

نشریهمكتب اسلام

شماره نشریه6

تاریخ انتشار1388/10/14

منبع مقاله

share 797 بازدید
جهان را پاس بداريم (3)

احمد بهشتى‏
وظيفه انسان در برابر هستى (13)

تاكنون با دو ويژگى جهان آفرينش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شديم. ديديم كه خداوند خود را ملتزم شناخته كه بر راه راست باشد و ديديم كه خود را متعهد شمرده كه روزى‏رسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم بايد در راه راست نظام آفرينش حركت كنيم و شكر نعمت‏ها را به جاى آوريم. اكنون با ويژگى ديگر آشنا مى‏شويم.

3. هدايت همگانى‏

هدايت بر دو قسم است: هدايت تكوينى و هدايت تشريعى. آفريننده جهان و انسان، همانگونه كه بر راه راست و از روزى‏رسانى، دريغ نمى‏ورزد، از هدايت تكوينى و تشريعى آفريده‏هاى خويش نيز غفلت و سستى نمى‏كند. اصولاً او از غفلت و سستى و درنگ و خستگى و ناتوانى، منزّه است، بلكه همواره و بدون هيچ كم و كاستى، بندگان بلكه همه مخلوقات خود را به راه راست هدايت مى‏كند. او خود را بر اين امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:
«إنّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏ * و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولى‏(1)».
«بر ماست هدايت و ما راست آخرت و دنيا».
هر كدام از دو جمله فوق، دوبار به وسيله حرف «لام» و «إنّ» تأكيد شده و با تقديم خبر، هدايت و مالكيّت دنيا و آخرت را منحصر در ذات بى‏مانند خداوند كرده است.
نكته مهم ديگر اينكه متعلّق هدايت، ذكر نشده است. يعنى نفرموده است كه هدايت، چه كسى و چه چيزى بر عهده خداوند است و اين، دلالت دارد بر اينكه هدايت خداوند، همگانى است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.
گذشته از اينها، واژه «الهدى‏» داراى حرف تعريف «الف و لام» است، اعم از اينكه براى جنس يا استغراق باشد، همه هدايت‏ها را شامل مى‏شود. بنابراين هر هدايتى بر عهده خداوند است، اعم از اينكه تكوينى باشد يا تشريعى و اعم از اينكه صرف راهنمايى باشد يا شامل دستگيرى و همراهى تا رسيدن به مقصود و مطلوب باشد. از اين هدايت به معناى دوم به «ايصال الى المطلوب» تعبير مى‏شود.
هيچ قرينه و دليلى نداريم كه هدايت گسترده الهى را -كه مدلول و مقتضاى آيه است- محدود و مقيّد كنيم. وانگهى اگر او «ربّ العالمين(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقين و ربّ المغربين(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سيطره ربوبيّت او از ذرّه تا كهكشان و از زمين تا آسمان و از جنّيان تا انسان و از جسم بى‏جان تا همه جنبندگان و از دنيا تا واپسينيان را فرا گرفته است، چگونه مى‏توان مقتضاى ربوبيّت او را -كه معنايى جز مالكيّت و تدبير ندارد- در بعضى از چيزها و در برخى از اوقات و مقاطع و مراحل آفرينش، تعطيل شده پنداريم؟!
در تفسير علىّ بن ابراهيم آمده است كه معصوم درباره آيه مورد بحث فرموده است:
«عَلَيْنا أنْ نُبَيِّنَ لَهُم(6)».
«بر ماست كه (حقايق را) براى ايشان بيان كنيم».
در حقيقت، خط هدايت، خطى طولانى است كه با هدايت تكوينى در همه ابعادش آغاز و به هدايت تبيينى ختم مى‏شود و صد البته كه هدايت تبيينى هم آثار و نتايجى دارد كه تعطيل‏بردار نيست. آنان كه در برابر هدايت تبيينى و تشريعى پيامبران و امامان - كه بار اين وظيفه سنگين را خداوند بر دوش ايشان نهاده است- سر تسليم فرود آورند، مشمول توفيقات مستمر الهى و دستگيرى و ايصال به مقصود و مطلوب مى‏شوند و تا آنجا پيش مى‏روند كه به آنها گفته مى‏شود:
«يا أيّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة* اِرْجعى الى‏ رَبِّكِ راضيَةً مَّرْضيّة* فادخُلى فى عِبادى* و ادخُلى جَنّتى(7)».
«اى نفس اطمينان يافته، در حالى‏كه تو خشنودى و خداوند از تو خشنود است، به سوى پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».
«كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه توست»
و همينهايند كه سرانجام، اصحاب اعراف -كه همه را به سيما مى‏شناسند- به آنها مى‏گويند:
«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».
«داخل بهشت شويد كه بيمى بر شما نيست و شما دچار حزن و اندوه نمى‏شويد».
در آيات مربوط به امامت، يكى از وظايف امامان معصوم، هدايت به امر و فرمان الهى شمرده شده است(9). هدايت به امر، همين است كه بندگان مطيع و سرسپردگان هدايت تشريعى، به وسيله امامان، دستگيرى شوند و به مقصود و مطلوب، كه براى برخى بهشت پاداش و ثواب و براى برخى بهشت رضوان -يعنى عالى‏ترين درجات- است، برسانند.
اينكه مى‏گوييم بهشت رضوان برترين درجات است، به خاطر اين است كه خود قرآن بعد از وصف بهشت‏ها و نهرهاى جاويدان و مسكن‏هاى پاكيزه‏اى كه وعده‏گاه اهل ايمان است، مى‏فرمايد:
«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أكْبَرُ ذلك هو الفَوْزُ العظيم(10)».
«و خشنودى خداوند، بزرگتر و همان، رستگارى بزرگ است».
بى‏جهت نيست كه اهل سير و سلوك، بهشتى را كه پايين‏تر از بهشت رضوان باشد و آنها را از كوى يار به دور بدارد، طالب نيستند.
از در خويش خدارا به بهشتم مفرست‏
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس‏
خاطر خطير آنان، در پى عشرت شبگير است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها مى‏دانند كه در راه دوست، بايد دل باخت و سر داد:
زانكه گوى عشق نتوان زد به چوگان هوس.
هركه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمى ديگر دارد، غير از راه و رسم آنان كه طالب بهشت پاداش و ثوابند. آرى:
دل به رغبت مى‏سپارد جان به چشم مست يار
گرچه هشياران ندادند اختيار خود به كس‏
طوطيان در شكّرستان كاميابى مى‏كنند
وز تحسّر دست بر سر مى‏زند مسكين مگس‏
اين است مقام اولياى كامل و بندگان خالص مخلَص.
برخى از مفسران درباره آيه «إنّ علينا للهدى‏» گفته‏اند: مقصود اين است كه بر ماست بيان هدايت. يعنى ما بايد دلالت كنيم و شما بايد هدايت‏پذير باشيد. بر خداوند واجب است كه هدايت كند و اگر جايز بود كه گمراه كند، هدايت‏كردن واجب نبود(11).
آنها برداشتشان از آيه اين است كه هدايت، منحصر است به هدايت تشريعى؛ حال آنكه چنين انحصارى از آيه استفاده نمى‏شود؛ بلكه كل هدايت و حقيقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقيقت، هدايت تكوينى و تشريعى، لازم و ملزوم يكديگرند و هيچ‏يك بدون ديگرى كامل و جامع نيست.
هنگامى كه فرعون از حضرت موسى‏عليه السلام سؤال كرد پروردگار شما كيست؟ آن حضرت پاسخ داد:
«رَبُّنَا الّذى أعْطى‏ كُلَّ شى‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدى‏(12)».
«پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيزى را (با برنامه‏اى دقيق و حكيمانه) به او اعطا كرد، سپس هدايتش نمود».
همان‏طورى كه خلقت، عامّ و فراگير است، هدايت نيز فراگير است. نه خلقت از هدايت جداست و نه هدايت از خلقت. پس چرا آيه «انّ علينا للهدى‏» را به هدايت تشريعى تفسير كنيم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعميم ندهيم.

مرورى بر داستان حضرت موسى‏عليه السلام و فرعون‏

در داستان حضرت موسى‏عليه السلام و فرعون، يك بار از زبان فرعون نقل شده است:
«أنَا ربُّكُمُ الأعْلى‏(13)»: «منم پروردگار برترين شما».
و يك بار هنگامى‏كه موسى‏عليه السلام از ديدن طناب‏ها و عصاهاى ساحران -كه به نظرش مى‏آمد كه در سعى و جنب و جوش مى‏باشند- احساس ترس كرد و خداوند به او فرمود:
«لا تَخَفْ إنَّكَ أنْتَ الأعْلى‏(14)»: «نترس كه تو برترينى».
و اين در حالى است كه در جاى ديگر فرموده است:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلى‏(15)».
«پروردگار خود را كه برترين است، تنزيه كن».
اينكه فرعون گفت: «أنا ربّكم الاعلى» چيز مهمى نبود. او دچار خودبزرگ‏بينى شده بود و به تعبير قرآن مجيد:
«إنّهُ كانَ عالياً مِنَ المُسْرِفينَ(16)».
«او يكى از اسراف‏كنندگانى بود كه علوّ و برترى يافته بود».
در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«إنّ فِرعَونَ عَلا فى الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شيَعاً(17)».
«فرعون در روى زمين برترى يافت و اهل آن را گروه‏گروه ساخت».
او با قدرت ظاهرى خود، بر همگان برترى يافته و از قدرت پوشالى خود سوءاستفاده كرده و در ميان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار كرده بود. او شايد باورش شده بود كه بر مسند ربوبيّت برتر نشسته و در جهان هستى، موجودى از او برتر و بالاتر نيست و شايد در عمق انديشه خود به چنين عقيده‏اى نرسيده بود، ولى مى‏خواست از ضعف آگاهى مردم سوءاستفاده كند و آنها را به پرستش خويشتن وادار سازد. در چنين شرايطى خدايى كه هدايت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نبايد بندگان خود را رها سازد و از زمينه‏سازى براى هدايت آنان اغماض فرمايد.
راست است كه موسى‏عليه السلام را قبل از تولّد و در دوران شيرخوارگى و كودكى و جوانى و قبل و بعد از بعثت زير نظر گرفته و در كمال شگفتى، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسى(18)»: «تو را براى خودم پروريده و برگزيده‏ام» موقعيّت حسّاس او را به او گوش‏زد كرده است، ولى مگر ممكن است كه او را در تنگناها و فراز و نشيب‏ها و توطئه‏هاى ناگوارى كه دشمنان براى شكست او زمينه‏سازى كرده و مى‏كنند، رها كند و اجازه دهد كه روحيّه‏اش را خرد كنند و شخصيّتش را تحقير نمايند و به زانويش درآورند.
به همين جهت است كه هر جا تنها مى‏ماند، گذشته از پشتيبانى معنوى، هارون را با او همراه مى‏كند و هر جا احساس ترس و دلهره مى‏كند، نغمه «إنّكَ أنتَ الأعلى‏» را در گوش جانش مى‏نوازد، تا بدين‏وسيله نشان دهد كه قانون عام «إنّ علينا للهدى‏» نه تخلّف مى‏پذيرد و نه استثناء برمى‏دارد.
جمله روح‏بخش «انّك أنت الأعلى‏» جمله عجيبى است. هم تأكيد دارد و هم افاده حصر مى‏كند. يعنى محققّاً و منحصراً توئى كه برترينى. فرعون‏ها و هامان‏ها و قارون‏ها و امثال آنها كيانند كه بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهى و آسمانى تو دم از برترى بزنند و گوى سبقت را در ميدان برترى از تو و امثال تو بربايند؟!
فرعون در كار خود بيدار و هشيار بود. هنوز موسى‏عليه السلام در صلب پدر يا در رحم مادر بود كه او كار خود را براى تحقق نيافتن سنّت هدايت الهى آغاز كرد.
حمله بردى سوى دربندان غيب‏
تا نيايند اين طرف مردان غيب‏
چنگ در صلب و رحم‏ها بر زدى‏
تا كه شارع را بگيرى از بدى‏
چون بگيرى شه‏رهى كه ذوالجلال‏
برگشاده‏ست از براى انتسال‏
سد شدى دربندها را اى لجوج‏
كورى تو كرد سرهنگى خروج‏
نك منم، سرهنگ و هنگت بشكنم‏
نك به نامش نام و ننگت بشكنم‏
تو هلا دربندها را سخت بند
چند گاهى بر سبال خود بخند
سبلتت را بر كند يك‏يك قدر
تا بدانى كه «القدر يُعمى البصر»
سبلت تو تيزتر يا آنِ عاد
كه همى لرزيد از دمشان بلاد؟
تو ستيزه‏روترى يا آن ثمود
كه نيايد مثل ايشان در وجود؟
صد از اينها گر بگويم تو كرى‏
بشنوىّ و ناشنوده آورى(19)
هيچ قدرتى نتوانسته است در برابر سنّت خدشه‏ناپذير هدايت الهى ايستادگى كند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسكندر و نرون و هيتلر و استالين و نه امثال بوش و بلر و شارون.
اكنون سؤال اين است كه چرا با اينكه وصف ممتاز «اعلى‏» ويژه خداوند است و ما مطابق آيه «سبّح اسمَ ربّك الأعلى‏»، شبانه‏روزى، چندبار در نمازهاى خود «سبحان ربّى الأعلى‏» را زمزمه مى‏كنيم، با آن جمله متضمّن معناى تأكيد و حصر، به موسى گفته شده «انك أنت الاعلى»؟ آيا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضى است؟
حقيقت اين است كه خير. بزرگان ادب، حصر را به حقيقى و اضافى يا نسبى تقسيم كرده‏اند. حصرى كه از آيه «انّك انت الاعلى» استفاده مى‏شود، حصر اضافى يا نسبى است. يعنى تو -اى موسى- چرا دچار بيم و هراس شوى؟ تو در مقابل اشخاصى مثل فرعون، برترينى. چراكه تو از پشتيبانى و هدايت پروردگار خويش برخوردارى.
برخى از علماى معاصر معتقدند كه اصولاً تقسيم حصر به حقيقى و اضافى، غلط است. حصر، يك معنى بيشتر ندارد. دايره حصر، گاهى وسيع و گاهى محدود است.
هرگاه دو آيه «سبّح اسم ربّك الأعلى» و آيه «انّك أنت الأعلى» را در كنار هم قرار دهيم، چنين استفاده مى‏كنيم كه برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوى‏اللّه است، ولى برترى موسى نسبت به هر موجودى نيست؛ بلكه سيطره و برترى او نسبت به غير خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراكه بعد از زمان او كسانى آمده‏اند كه قطعاً مقامشان از حضرت موسى برتر و والاتر بوده است. مى‏توان گفت: اگر وصف «اعلى» در جاى خود به كار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسيم به دو قسم است: يكى آنكه بالذّات بر مسند برترى قرار دارد و ديگرى آنكه بالغير. آرى چنين است، خداوند «اعلى» است بالذّات و موسى «اعلى» است بالغير. درست مثل اين است كه گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراكه تا شى‏ء، واجب نباشد يا واجب نشود، موجود نيست و موجود نمى‏شود. خداوند، واجب الوجود بالذات و ساير موجودات، واجب الوجود بالغير هستند.
از دقت در داستان آموزنده حضرت موسى‏عليه السلام معلوم مى‏شود كه خداوند براى اينكه موسى را بر كرسى هدايت تبيينى بنشاند، جريان خلقت را به گونه‏اى ترسيم كرده كه نتيجه‏اى جز شكست فرعون و پيروزى موسى نداشته باشد. ولادت غيرعادى موسى و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعيده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهى در رود نيل براى عبور بنى‏اسرائيل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهى كه بنى‏اسرائيل به سلامت از آن عبور كرده بودند و... همه و همه روشنگر معناى دقيق «إنّ عَلَيْنا لَلْهُدى» است.

پینوشت ها

1) ليل، 13 و 14.
2) فاتحة، 2.
3) صافات، 6.
4) رحمان، 18.
5) معارج، 41.
6) تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 592.
7) فجر، 29 تا 31.
8) اعراف، 48.
9) و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا. (انبياء، 74).
10) توبه، 74.
11) تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 502.
12) طه، 53.
13) نازعات، 25.
14) طه، 72.
15) اعلى‏، 1.
16) دخان، 31.
17) قصص، 4.
18) طه، 44.
19) كليات مثنوى، ص 402، نشر كتابفروشى اسلاميّه

مقالات مشابه

فلسفه وجودي دين با تأکيد بر تفسير آيه 24 انفال

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهعبدالله حاجی صادقی

واکاوی وجه ارتباط هدایت به متّقین در نظر مفسّران

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, محمدحسین شیرافکن

بازشناسی مفهوم هدایت در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهامین فتحی

توفيق

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهپرویز آزادی

گونه شناسی هدایت الهی در قرآن و حدیث

نام نشریهعلوم حدیث

نام نویسندهمحمد محمدی ری شهری

صراط مستقیم از دیدگاه کتاب و سنت

نام نشریهبینات

نام نویسندهلیلا صدرهاشمی